خلاصه داستان: مردی توسط یک زن تبهکار کُشته میشود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت میکنند. یکی صحنه قتل را ندیده چون نابیناست، آن یکی هم فقط صحنه را دیده چون ناشنواست! آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند
خلاصه داستان: میثم که تنها وارث تاج و تخت مالک است، در پی انتقام از قاتل اوست؛ در این میان، نبود مالک بهانه ای می شود برای ورود طلوعی، تنها حامی قدرتمند هولدینگ ریزآبادی به آنجا برای سروسامان دادن به اوضاع…اما این تمام حقیقت نیست!
خلاصه داستان: پیمان بعد از یک سوءتفاهم خانوادگی با کامران درگیر می شود. گمان ها به این سمت می رود که پیمان کامران را کشته. ماجرایی که شاید به قیمت زندگی پیمان تمام شود.