دانلود فیلم پور توژیل دوبله فارسی Por Thozhil 2023

دانلود فیلم Por Thozhil 2023 با لینک مستقیم

دانلود رایگان دوبله فارسی فیلم خارجی پور توژیل با کیفیت عالی

پور توژیل (ترجمه: The Art of War) یک فیلم مهیج جنایی هندی به زبان تامیل محصول 2023 به کارگردانی ویگنش راجا است که فیلمنامه را با آلفرد پراکاش نوشته است. اولین کارگردانی Vignesh با بازی R. Sarathkumar، Ashok Selvan و Nikhila Vimal به عنوان مجریان قانون که به دنبال دستگیری یک قاتل زنجیره ای هستند. این فیلم در 9 ژوئن 2023 در سینما اکران شد و به موفقیت تجاری و انتقادی دست یافت.

در سال 2010، پراکاش، یک کارآموز جدید DSP، توسط ADGP Mahendran به کار با SP Loganathan منصوب شد. لوگاناتان با اکراه موافقت می کند که او را همراه با دستیار فنی جدید وینا راهنمایی کند. از چنای، این سه نفر به سمت Tiruchirappalli رفتند تا در مورد قتل وحشتناک یک دختر جوان در جنگل های عمیق تحقیق کنند. دکتر نتیجه می گیرد که قربانی از جلو با سیم آهنی خفه شده است، زمانی که در حالت زانو زده و موهایش را عقب کشیده بود و بریدگی عمیق چاقو مانند سیم باید به دلیل قدرت یک مرد بزرگ بوده باشد. . یک هماتوم روی گردن او نشان می دهد که قربانی در نقاط فشار خاصی بر روی عضله استرنوکلیدوماستوئید کوبیده شده است تا او بیهوش شود و به دنبال آن او ربوده شده است. خاص بودن قضیه باعث می شود لوگاناتان یک سری قتل ها را پیش بینی کند.

همانطور که پیش بینی می شد، چند زن جوان دیگر به همین شیوه کشته می شوند و اجساد آنها در جنگل رها می شود که یکی از آنها دختر یک پاسبان پلیس است. هیچ یک از قربانیان هیچ ارتباط یا شباهتی نداشتند به جز سنشان (اوایل تا اواسط دهه 20) و این واقعیت که به همان شیوه کشته شده و در منطقه ای خلوت در شعاع 4-5 کیلومتری خانه خود رها شده بودند. پراکاش و لوگاناتان در طول تحقیقات خود با یکدیگر، پس از اینکه در ابتدا با هم اختلاف پیدا کردند، شروع به پیوند می‌کنند، زیرا هر کدام تعهد دیگری را برای حل قتل‌ها تشخیص می‌دهند. پراکاش همچنین از نحوه رسیدگی لوگاناتان به پرونده خوشش می آید. بعداً، لوگاناتان از شیوه عمل و انتخاب قاتل از زنان تصادفی استنباط می‌کند که او باید یک روان‌پزشک با عقده حقارت باشد، که با قرار دادن قربانیانش در موقعیت تسلیم و با چشمانی که مستقیماً به چشمان او خیره می‌شوند، عزت نفس پایین خود را جبران می‌کند. و آنها را می کشد تا خشم فروخورده خود را بر سر شخص دیگری تخلیه کند.

پس از تحقیقات بیشتر، آنها به این نتیجه می رسند که این قتل ها یک کپی برداری از قتل های زنجیره ای زنان است که بین سال های 1973 و 1979 اتفاق افتاده است. لوگاناتان در لباس مبدل از خانه بازرس جان سباستین به عنوان آشنای خود بازدید می کند که در مورد قتل های اولیه در دهه 1970 تحقیق می کرد. پراکاش از کتابخانه منطقه بازدید می کند تا مشتریانی را که در مورد نقاط فشار کتاب می خوانند، بیابد، زیرا کتاب ها باید تنها منبع دانش برای نقاط فشار در دهه 1970 برای افراد غیرمتخصص بوده باشند. در عوض لوگاناتان توسط کندی پسر جان پذیرفته می شود، که به اطلاع می رساند که پدرش مدت ها پیش مرده است. او همچنین به او می گوید که یک پسر دارد که در دهلی نو تحصیل می کند و همسرش اخیرا فوت کرده است. در حالی که به لوگاناتان چای می‌دهد، مشاهده می‌کند که کندی دارای اختلال وسواس فکری-اجباری است زیرا او کمال و نظم را می‌طلبد. هیکل و وسواس او برای مرتب و منظم نگه داشتن وسایل خانه اش این ظن را ایجاد می کند که کندی باید قاتل زنجیره ای باشد.

پراکاش به لوگاناتان اطلاع می دهد که کندی نام قاتل است، زیرا این نامی است که او در فهرست خوانندگان کتابی به نام نکات حیاتی پیدا کرده است. برای یافتن شواهد قابل توجهی، پراکاش همچنین خانه مجاور را برای جاسوسی کندی در نزدیکی اجاره می گیرد. با این حال، آنها قادر به یافتن هیچ چیز قطعی یا متهم کننده ای در مورد کندی برای ارتباط با قتل های اخیر نیستند. علاوه بر این، مظنون دیگری که نامش فاش نشده است توسط نیروی پلیس محلی رقیب دستگیر می شود و رسانه های محلی فاش می کنند که او به قاتل زنجیره ای اعتراف کرده است. روز بعد در شوک همه، او خودکشی می کند. با این حال، پراکاش و لوگاناتان باور نمی کنند که او قاتل واقعی است و تمام توجه خود را روی کندی متمرکز می کنند. یک شب، زمانی که پراکاش در یک سوپرمارکت دنبال کندی می‌رود، توسط کندی غافلگیر می‌شود و او اصرار می‌کند که پراکاش را برای شام آن شب صرف کند. در حالی که کندی در حال آشپزی است، پراکاش مخفیانه به داخل یک اتاق تاریک قفل شده می رود، که زمانی که برای جمع آوری شواهد به خانه اش رفت، توجه او را به خود جلب کرد. او عکس یک قربانی را پیدا می کند که در پشت قاب یک عکس آویزان شده است.

کندی یواشکی از پشت سر می زند و پراکاش را به نقطه فشار روی گردنش می زند و او را متحیر می کند. لوگاناتان زنگ در را می زند و کندی را زیر اسلحه قرار می دهد و پراکاش را نجات می دهد. کندی به قتلی که در دهه 1970 در نوجوانی انجام داده اعتراف می کند. او گذشته و انگیزه قتلش را بازگو می کند. پدر کندی، جان، مردی فضول و بدسرپرست بود که کندی را کتک می زد تا همه چیز را تمیز، مرتب و منظم نگه دارد و همیشه در همه چیز از او انتظار کمال داشت. کندی توسط معلمش گرفتار سیگار می شود و دومی او را تهدید می کند که پدرش را در مورد عادت سیگار کشیدن خود آگاه می کند. کندی برای متوقف کردن او از پشت به او حمله می کند و در نهایت او را به طور تصادفی می کشد. کندی بی میل با دقت تمام شواهد را پاک می کند و جسد قربانی خود را از بین می برد. این پرونده قتل پدرش را مشغول و سرخورده نگه می‌دارد، او پرونده را بررسی می‌کند و کندی برای چند روز از پدرش تسکین موقت می‌گیرد. پدرش دوباره شروع به کتک زدن او می کند که او پرونده را به عنوان “سرد” می بندد.

کندی نتیجه می گیرد که تنها راهی که می تواند خود را از دست پدر بدرفتارش نجات دهد این است که او را درگیر پرونده های قتل کند و به قتل زنان بی گناه تصادفی ادامه دهد. کندی به این دو نفر قول می دهد که از آن زمان تاکنون کسی را به قتل نرسانده است و همه اینها را به عنوان یک راز مرده حفظ کرده است. کندی همچنین اعتراف می کند که نسبت به چهره قربانیان خود به شدت بیزار بوده است. پراکاش متوجه می شود که کندی با مشخصات قاتل زنجیره ای اخیر مناسب نیست. در بازجویی های بیشتر، او اعتراف می کند که چند روز پیش، توسط یک مهاجم ناشناس مورد حمله قرار گرفت و چشمانش بسته شد، او گفت که او را از دهه 1970 می شناسد، همراه با رازش و او را مجبور به افشای حملات نقطه فشار خود کرده است. تنها چیزی که از ضارب بی چهره به یاد می آورد این بود که ماشینش زنگ دنده معکوس عجیبی داشت که شبیه صدای شلیک تفنگ اسباب بازی بود. لوگاناتان همچنان می‌خواهد کندی به خاطر جنایات گذشته‌اش محاکمه شود، اما کندی می‌گوید که پسرش نباید بداند که پدرش زمانی یک قاتل زنجیره‌ای روان‌پریش بوده است. او پراکاش و لوگاناتان را از اتاق هل می دهد، خود را قفل می کند، سیلندر گاز را روشن می کند و در نتیجه انفجاری رخ می دهد که در آن فورا می میرد تا پسرش بتواند پول بیمه را دریافت کند.

در همین حال، پراکاش به یاد می آورد که صدای زنگ مشابهی را از یک مغازه مکانیک خودرو شنیده بود، جایی که اسکوتر یکی از قربانیان را پیدا کرد. او با عجله به سمت مکانیک می رود که می گوید ماشین متعلق به یک کارگر NGO است و آنها را به خانه اش می برد. آنها خانه قفل شده را شکسته و اتاق ها را جستجو می کنند تا آخرین عکس های قربانیان را بیابند. آنها متوجه می شوند که مظنون مرد بزرگی است که توسط همسر خیانتکارش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و وقتی او در آنجا بود عاشقانش را به خانه می آورد و زمانی به نظر می رسید که او همسر و دوست پسرش را از روی عصبانیت کشته است. از آنجایی که همسرش گودی روی گونه خود دارد، زنان را هدف قرار می دهد. آنها همچنین یک سری اسکناس از یک کافه مغازه در همان نزدیکی پیدا می کنند. آن دو بلافاصله به کافه‌فروشی سر می‌زنند و متوجه می‌شوند که قاتل 2-3 روز گذشته به مغازه سر می‌زند و همیشه روی صندلی نزدیک پنجره شیشه‌ای می‌نشیند و به پوستر یک خواننده که در ورودی هتل مقابل گذاشته شده خیره می‌شود. .

لوگاناتان بلافاصله به اتاق هتل خواننده می‌رود تا متوجه شود که خواننده در امان است. پراکاش در این بین مشاهده می کند که هتل وینا نیز نمایان است که او نیز گودی دارد. چند روز پیش روی پشت بام صحبتی داشتند که کافه از آن بسیار نمایان بود. در راهروی هتل، وینا با مرد درشت اندام ملاقات می کند که تظاهر به خفگی می کند و از او التماس می کند که از ماشینش بیرون از هتل دارو بیاورد. وقتی وینا نزدیک ماشین است، پراکاش با او تماس می گیرد و به او هشدار می دهد که او هدف بعدی قاتل است. او ناگهان به دنبال مرد بزرگی می گردد که در کنارش ایستاده و خزنده لبخند می زند. با ضربه زدن به نقطه فشار روی گردنش او را ناک اوت می کند و با ماشینش می برد.

لوگاناتان و پراکاش تعقیب می کنند، اما متوجه می شوند که اکنون در یک جنگل عمیق در شب گیر کرده اند. آنها با پرواز ناگهانی دسته ای از پرندگان که مزاحم می شوند و برای نجات وینا می شتابند، متوجه موقعیت قاتل می شوند. همانطور که پراکاش در حال باز کردن وینه است، قاتل از پشت به لوگاناتان خنجر زده و او را بی حرکت می کند. او سپس تپانچه لوگاناتان را می گیرد تا به پراکاش شلیک کند، اما متوجه می شود که تپانچه یک نقص لوله اجاق گاز دارد. بنابراین با پرتاب تپانچه به سمت پراکاش حمله می کند که آن را می گیرد و جم را رها می کند و تیر قاتل را به چشم او می زند. با مرگ قاتل، پراکاش و وینا با عجله لوگاناتان را به بیمارستان می برند. چند روز بعد، پراکاش پخش کننده موسیقی خود را به پسری از همسایگی خود هدیه می دهد که والدینش دائماً با یکدیگر دعوا می کنند. پسر آشفته پس از گوش دادن به موسیقی در آن آرام می شود. پراکاش همچنین با مادر در مورد اختلال روانی پسرش به دلیل دعواهای مداوم آنها صحبت کرده است. نشان داده می شود که مادر پسر پسرش را با محبت در آغوش می گیرد و به او قول می دهد که دیگر دعوا نکنند.