خلاصه داستان: عموی شرور تور، لوکی، از آسگارد فرار کرده تا به دنبال ایگدراسل یعنی همان درخت نه قلمرو بگردد. این درخت، قدرت کیهان را در اختیار دارد و روی زمین پنهان شده است. با کمک خدای غول پیکرگرگی، فنریه، لوکی قصد دارد درخت را از بین ببرد و آن را به شکل خود دوباره بکارد تا بر همه چیز و همه کس مسلط شود. اکنون ثور باید به دنبال لوکی به زمین برود تا نبردی حماسی را به راه بیندازد که با تعادل خود دو جهان را حفظ می کند.