دانلود فیلم سرزمین بد دوبله فارسی Badland 2019

دانلود فیلم Badland 2019 دوبله فارسی با لینک مستقیم

 

دانلود رایگان دوبله فارسی فیلم سرزمین بد 2019 با کیفیت عالی

 

نام فارسی : سرزمین بد

[codein_imdb]

 

بدلندز ــ اوّلیم فیلمِ بلندِ ترنس مالیک ــ را می‌توان در بسترِ بانی و کلاید، فیلمِ جاودانه و مهمّ آرتور پن، بهتر و بیش‌تر درک کرد؛ کمااین‌که انگار فیلمِ مالیک خوانشی دیگر از یا جوابیه‌ای به فیلمِ پن است. با مقایسه‌ی این دو فیلم، و بررسیِ شباهت‌ها و تفاوت‌هایشان، می‌توان به درکِ دقیق‌تری از ساختار و ایده‌های فیلمِ مالیک رسید. فیلمی که، نسبت‌به دیگر فیلم‌های او، مهجورمانده‌تر هم هست.

هردو فیلم قصّه‌ی دو جنایت‌کار را تعریف می‌کنند: یکی مرد و دیگری زن. در بانی و کلاید، این وجهِ گنگسترگونه پُررنگ‌تر است. کلاید پیش از دیدنِ بانی هم دزدی می‌کرده‌است و چندروزی‌ست که از زندان آزاد شده. بانی، هنگامی که کلاید قصدِ دزدیدنِ ماشینِ مادرِ او را دارد، می‌بیندَش و همین مقدّمه‌ی آشناییِ این دو را فراهم می‌آورد. کلاید ــ که پیشه‌اش دزدی‌ست ــ بانی را هم‌راهِ خود می‌کند. او بانی را از زندگیِ کسالت‌بارش منزجر می‌کند و دعوت‌ش می‌کند تا به ماجراجویی‌های او بپیوندد، و بانی هم که از مستخدمِ‌کافه‌بودن خسته شده، دعوتِ کلاید را می‌پذیرد.

در بانی و کلاید همه‌چیز روندِ علت‌ومعلولیِ قابل‌قبول‌تری را طی می‌کند. کنش‌های بانی و کلاید منطقی‌تر است. این‌که چرا دزدی می‌کنند، و این‌که چرا شروع می‌کنند به آدم‌کشی. اوّلین کسی که در جریانِ دزدی‌های بانی و کلاید کشته می‌شود ناگزیر می‌میرد. او درگیرِ موقعیتی می‌شود که جز این‌که کسی به او شلیک کند، چاره‌ای برای دزدها باقی نمی‌گذارد. بنابراین، بانی و کلاید، و گروهی که بعدتر به‌دنیالِ خود راه می‌اندازند ــ و این وسط اصلن نمی‌شود از کاراکترپردازی و بازیِ فوق‌العاده‌ی مایکل پولارد (در نقشِ سی دابلیو) چشم‌پوشی کرد ــ واردِ سفری ناگزیر می‌شوند. سفری پُر از ماجراجویی و زدوخورد و پُر از کشت‌وکشتارِ پلیس‌ها.

امّا در بدلندز وقایع به‌نحوِ دیگری رقم می‌خورند. کیت آشغال‌جمع‌کنی‌ست که روزی هالی را می‌بیند و برای تفریح، یا پُرکردنِ وقت، با او قدم می‌زند. این آشنایی ادامه پیدا می‌کند تا روزی که پدرِ هالی به کیت می‌گوید دورِ دخترش را خط بکشد. اوّلین کشتار در این‌جا اتفاق می‌افتد. کیت به خانه‌ی هالی می‌آید و پدرِ او را می‌کشد. هم آشناشدنِ کیت با هالی، و هم جنونی که کیت را به کشتنِ پدرِ هالی سوق می‌دهد، اتفاقی و ناگهانی‌اند. عنصری در شخصیت‌پردازیِ کیت حضور ندارد که این اتفاق‌ها را توجیه کند. و فرقِ اصلی و بنیادیِ بدلندز و بانی و کلاید هم در همین‌جا اتفاق می‌افتد. در این‌که اتفاقات در فیلمِ مالیک در هاله‌ای از پوچ‌گرایی فرو رفته‌اند و انگار علّت‌های چندان‌محکمی ندارند. کیت، با هم‌راهیِ هالی، آدم می‌کشد. ولی آدم‌های معمولی را. درحالی‌که بانی و کلاید فقط پلیس‌ها را می‌کشتند و آدم‌های معمولی را سوار می‌کردند و با آن‌ها خوش می‌گذراندند.

این تفاوتِ بینِ دو فیلم، و رویکردِ کلّی‌شان، را می‌توان در پایان‌بندیِ داستانیِ هردو فیلم هم به‌وضوح دید. در بانی و کلاید، پلیس‌ها که مدّت‌هاست به‌دنبالِ گروهِ پنج‌نفره‌ی بانی و کلایدند در یک تعقیب‌وگریزِ مستمر و پُرهیجان، با کلّی تلفات و برنامه‌ریزی و راپورت، موفق می‌شوند که بالأخره هر پنج نفر را دست‌گیر یا از چرخه خارج کنند یا بکشند، در آن سکانسِ معرکه و ماندگار در تاریخِ سینما، که پلیس‌ها از پشتِ بوته‌ها بانی و کلاید را سوراخ‌سوراخ می‌کنند (و بعدتر فرانسیس فورد کوپولا در پدرخوانده، و برای کشتنِ سانی، از آن الهام گرفت).

امّا در بدلندز، همان‌طور که همه‌چیز خیلی ناگهانی و نه‌چندان محکم پیش رفته‌بود، پایان‌بندی هم خیلی ناگهانی اتفاق می‌افتد. هالی، که بی‌دلیلِ خاصی با کیت هم‌راه شده‌بود، این بار هم بی‌دلیلِ خاصی و احتمالن به‌خاطرِ سررفتنِ حوصله‌اش از ادامه‌ی هم‌راهی با کیت سر باز می‌زند. کیت هم، در تنها صحنه‌ی تعقیب‌وگریزِ فیلم ــ درحالی‌که بانی و کلاید پُر از این صحنه‌هاست ــ ناگهان تصمیم می‌گیرد ماشین‌ش را نگه دارد و خود را به پلیس‌ها تسلیم کند. همان‌قدر نابه‌هنگام و عجیب، که شروعِ آدم‌کشی‌هایش را یادآوری می‌کند. حتا رفتاری هم که پلیس‌ها با کیت می‌کنند به‌نوعی یادآورِ این پوچی است. پلیس‌ها جوری با او تا می‌کنند که انگار یکی از خودِ آن‌هاست. از او سؤال‌های شخصی می‌پرسند یا چیزهایی از او را به‌یادگار می‌گیرند. دیالوگی هم که کیت در هواپیما می‌گوید، و یکی از آن کلاه‌های پلیسی را برای خود می‌خواهد، در راستای همین مطلب است.

بنابراین، بدلندز کاراکترهای اصلی‌اش را در نوعی پوچی و بی‌انگیزگی فرو می‌برد و رفتارهای سبعانه‌ی آن‌ها را حاصلِ این مطلب عنوان می‌کند و رابطه‌ی خود را با یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخِ سینما مشخص می‌کند.

رابطه‌ی این دو فیلم شاید به همین‌جاها ختم نشود. موتیفی در بدلندز، علی‌الخصوص در نیمه‌ی ابتداییِ فیلم، هست و آن هم سیب‌هایی‌ست که کاراکترها می‌خورند و نیمه‌کاره دور می‌اندازند. تصویری که چهار یا پنج بار تکرار می‌شود و بیش‌تر هم از طرفِ کیت. این سیبِ نیمه‌خورده، که دور انداخته می‌شود، نشانه‌ی چی‌ست؟

سکانسِ پایانیِ بانی و کلاید شاید دربردارنده‌ی پاسخی برای این پرسش باشد. بانی و کلاید دارند در جادّه‌ای حرکت می‌کنند. درواقع دارند به‌سمتِ مسلخ‌شان می‌روند. و آن‌چه می‌بینیم این است که کلاید دارد گلابی می‌خورد. این گلابی، که سرانجام و از پسِ شلیک‌های مستمرِ پلیس‌ها نیمه‌خورده می‌ماند، احتمالن پاسخِ روشنی‌ست به سؤالِ پاراگرافِ قبلی؛ که آن سیب‌های نیمه‌خورده‌ی بدلندز نشانه‌ی چه چیزی‌اند؟