خلاصه داستان: خانواده جوانی که به یک آپارتمان جدید در حومه شهر نقل مکان کرده اند، برای نگهداری از دختر تازه متولد شده شان پرستار بچه ای را استخدام میکنند و به سرعت این پرستار مورد اعتماد آنها قرار میگیرد، با این حال پسر کوچک آنها ایگور در مورد رفتار عجیب و ترسناک پرستار بچه صحبت میکند و آنها حرفش را باور نمیکنند، پدر خانواده دوربین های مداربسته در خانه نصب میکند اما آنها چیز عجیبی را نشان نمیدهند، سپس روزی ایگور به خانه بازمیگردد و اسری از خواهرش پیدا نمیکند و پدر مادرش نیز همه چیز را فراموش کرده اند انگار که هیچوقت دختری نداشتند ایگور به همراه دوستانش به جستوجوی خواهرش میپردازد و در این بین متوجه میشود که پرستار بچه شیطان باستانی اسلاویایی است که به با نام بابا یاگا معروف است و...