خلاصه داستان: گوزن قرمز از پشت صخره یخزده، نگاهی به مرد شکارچی که سیگاری دود میکند میاندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفهای میکند. گوزن قرمز: میخواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه میخواد چی کار کنه
خلاصه داستان: وحید با خبر میشود که همسرش بدون اجازه او پسر چهار ساله شان را برای جراحی قلب به تهران آورده. او بی وقت به همراه برادرش سعید خودش را به تهران میرساند و این آغاز بحران پیچیده ای بین آنهاست…